مهدي مهدي ، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

مهدی جون معجزه ای از سوی خدا

جشن دندونی کوچولو

سلام ماه تابانم، سلام دلیل بودن زندگی ، عزیزم اولین دندونت تو 10 ماهگی  و از بالا جوونه زد. خیلی ناز شدی .. تو ماه بودی ، ماه تر شدی، چون مامان تنها بود هنوز نتونست برات یه جشن دندونی مفصل بگیره فقط تونستم برات آش بپزم آخه تو و آجی نیکی خیلی اذیتم می کردید و نمی ذاشتید . هفته پیش خاله ندا به همراه عرشیا جون و علی آقا اومدن ساری(12/04/93) عرشیا جون برات یه هدیه خوشگل آورد که تو نیکی جون عاشقش شدید اول ازش می ترسیدی ولی بعد حسابی باهاش بازی کردی یه کیک کچولو داشتیم البته چون قرار نبود جشنی بگیریم به همین دلیل نتونستیم کیک دندون بگیریم یه کیک معمولی گرفتیم تا چند تا عکس باهاش برات بگیریم. اولش آروم بودی ولی کم کم م...
14 تير 1393

دندونی

انار دونه دونه بچه ای دارم دردونه  قشنگ و مهربونه انار دونه دونه سه چهار روزه که بچم گرفتار دندونه انار دونه دونه توی دهان بچم یه گل زده جوونه گل نگو مرواریده مثه طلای سفیده خبر بدین، به نون، دون مهدی درآورده دندون     ...
3 تير 1393

دندونی

سلام مهدی عزیزم، سلام سفید برفی من، من خاله ندا هستم امروز 03/04/1393 سر کار بودم که خاله فرشته  بهم زنگ زد گفت مهدی عزی دندون درآورده وای که چقدر خوشحال شدن همیشه روزشماری می کردم که بتونم این روز رو تو تاریخ خودش برات ثبت کنم نمی دونم  کی دقیقا در آوردی چون بابا و مامان  به من نگفتند تا بتونم دقیقا تو وبلاگت ثبت کنم از خاله فرشته ممنونم که  زودتر به من گفت الهی عزیزم مبارکت باشه گلم. تو ماه منی عزیزکم مهدی داره یه دندون قند می خوره از قندون فرشته مهربون آورده براش یه دندون   ...
3 تير 1393

شکستی

پسر شیطونم کم کم داری وسایل مامانو می شکونی با اینکه هنوز راه نمی ری ولی خیلی شیطونی و کم کم داری وسایل مامانو می شکونی اولین چیزی که شکوندی یه مجسمه بود که برایم هدیه آورده بودند ...
2 تير 1393

دوچرخه سواری

قشنگ ترین بهونه برای زندگی کردنم، تو و آجی نیکی قشنگ ترین بهونه برای زندگی کردنم هستید الهی که همیشه شاد و خوشبخت باشید الهی آمین ...
2 تير 1393

ماشین سواری

عزیزکم اینجا تو دنبال بابایی گریه می کردی که علی آقا(بابای عرشیا جون) تو رو رو ماشین نشوند و هل می داد و یک دفعه ساکت شدی   اینجا عرشیا جون داره شما رو راه  می بره           ...
2 تير 1393

بازی با ظرف های مامان

گل پسرم، تو خیلی دوست داری که باظرف های مامان بازی کنی تا خلوت می کنی سریع می ری تو آشپزخونه و در کابینت و باز می کنی ظرف ها رو می یاری بیرون و به هم می زنی و صدا می دی عکساتو ببین ...
2 تير 1393