مهدي مهدي ، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

مهدی جون معجزه ای از سوی خدا

آب بازی

سلام عزیز مامان، خوبی پسرم، ببخشید که خیلی دیر به دیر  به وبلاگت می یام آخه خیلی سرم شلوغه کارهای شرکت، کارهای خونه و مراقبت از تو و آجی نیکی، خلاصه پسرکم چند روز قبل از عید فطر رفتیم چالوس پیش عزیز جون و خاله ها خیلی خوش گذشت. یه روزشم رفتیم خونه خاله ندا عالی بود .خاله ندا استخر بادی عرشیا جون رو آورد توش آب پر کرد و شما خیلی خوشت اومده بود دوست نداشتی اصلا بیرون بیای ببین نازم   ...
18 مرداد 1393

راه تو را می خواند ...

سلام مهدی عزیزتر از جانم شروع راه رفتنت آنچنان مصمم و استوار است که باور و یقین دارم که در طول مسیر زندگی با صلابت و استوار پله های ترقی و پیشرفت را طی کرده و برای رسیدن به  قله های رفیع پیروزی از هیچ تلاشی فرو نمی گذاری و سر بلندی را برای ایران عزیز به ارمغان می آوری فرزندم در این شروع زیبا و قشنگ از خدا می خواهم تا تمامی راههای سخت و طاقت فرسا را برای پیروزشدنت سهل و آسان گرداند و تور را به آرزوهای بلندت برساند اولین قدمهای زیبایت را در شروع 10 ماهگی برداشتی و با این کار موجی از شادی و نشاط برای من,مادرت و نیکی "خواهر مهربونت" فراهم کردی یادآوری می کنم که نیکی همانند شیر ا...
8 مرداد 1393

مهدی پسر اذیت کن ماما

سلام نخود تو دیشب ( 17/4/93) خیلی خیلی منو اذییت کردی ماه رمضان هست و من باید سحر بلند شم اما تو عزیز ساعت 11 خوابیدی ساعت 2 بیدار شدی دویاره ساعت 4 بیدار شدی دقیقا زمانی که اذان گفته شده بود و من بدو سحری جا موندم دوباره خوابیدی ساعت 6 بیدار شدی و حالا من سر کار خواب آلود و اصلا خستگی از من در نرفت و خستگی دیروز تو تنم هست باید کار اداره را انجام بدهم  روزه هم دارم احتمالا وقتی برمی گردم خونه تو با آجی خانومت بیدار هستید و من نمی دونم کی باید استراحت کنم  اصلا نمی دو نم تو چرا شبها اینقدر بیدار می شوی ...
18 تير 1393

نگاهی به بیرون

سلام مهدی عزیز، پسر نازم. عکساتو ببین که چه قدر قشنگ در تراس رو باز کردی داری بیرون و نگاه می کنی. ماهم الهی فدات شم. ...
17 تير 1393

پدر

تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست... اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند و با وجود همه مشکلات، به تو لبخند بزند تا تو دلگرم شوی... که اگر بدانی چه کسی کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است "پدرت" را می پرستیدی ...
14 تير 1393

متن

مهربان پسرم تو نهال کوچکی هستی که در باغچه زندگیم رشد می کنی همچو باغبانی به پایت زندگیم را می ریزم و در انتظار شکوفه دادنت بی قرارم. تو قد می کشی و بزرگ می شوی و هر روز مستقل تر اما من شکسته تر و به تو محتاج تر. امروز تو در آغوش من جای می گیری و دور نیست فردایی که دستان نیازمند من در دستان تو جای می گیرد. امروز تو برای بلند شدن و ایستادن نیاز به دستان من داری و فرداها من برای استوار ماندن به بازوی تو نیاز خواهم داشت. امروز با هر خنده تو روح زندگی در کالبدم دمیده می شود ولی آیا فردا اشک من دل جوان تو را کمی نرم خواهد کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
14 تير 1393

لُختی

سلام سلام دردونه، سلام سلام صد تا سلام پسرکم چطوری؟ خوبی؟ امروز می خوام چند تا عکس ازت بذارم خیلی قشنگه بهتره خودت ببینی   ...
14 تير 1393

متن

نبض زندگی من بهانه ی بودن من معجزه ی مقدسم هدیه ی خدای من عاشقانه می پرستمت پسر بی همتای من... مهدی جان معجزه ی مقدس زندگیم عاشقانه می پرستمت در تو نور امید و مهربانی خدا برام تجسم پیدا کرد. ...
14 تير 1393

جشن دندونی کوچولو

سلام ماه تابانم، سلام دلیل بودن زندگی ، عزیزم اولین دندونت تو 10 ماهگی  و از بالا جوونه زد. خیلی ناز شدی .. تو ماه بودی ، ماه تر شدی، چون مامان تنها بود هنوز نتونست برات یه جشن دندونی مفصل بگیره فقط تونستم برات آش بپزم آخه تو و آجی نیکی خیلی اذیتم می کردید و نمی ذاشتید . هفته پیش خاله ندا به همراه عرشیا جون و علی آقا اومدن ساری(12/04/93) عرشیا جون برات یه هدیه خوشگل آورد که تو نیکی جون عاشقش شدید اول ازش می ترسیدی ولی بعد حسابی باهاش بازی کردی یه کیک کچولو داشتیم البته چون قرار نبود جشنی بگیریم به همین دلیل نتونستیم کیک دندون بگیریم یه کیک معمولی گرفتیم تا چند تا عکس باهاش برات بگیریم. اولش آروم بودی ولی کم کم م...
14 تير 1393